اهل البيت
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

اهل البيت

اسلامي احاديث خطب ادعية
 
الرئيسيةأحدث الصورالتسجيلدخول

 

  امام علی النقی علیه السلام

اذهب الى الأسفل 
كاتب الموضوعرسالة
Admin
Admin
Admin


المساهمات : 672
تاريخ التسجيل : 21/04/2016

 امام علی النقی علیه السلام Empty
مُساهمةموضوع: امام علی النقی علیه السلام    امام علی النقی علیه السلام Emptyالثلاثاء يناير 17, 2017 2:20 am



عاش الإمام حياته زاهداً عابداً ، في حجرة خالية ليس فيها من متاع الدنيا شيء سوى حصير ، يقضي وقته في قراءة القرآن وتدبّر معانيه .
يستقبل الناس بوجه بشوش ، يعطف على فقيرهم ويساعد محتاجهم .
أرسل له الخليفة المتوكل مبلغ ألف دينار ، فوزعها الإمام بين الفقراء والبائسين .
ومرض المتوكل يوماً فحار الأطباء في علاجه ، فأرسلت أمهُ وزيرَه " الفتح بن خاقان " إلى الإمام ، فوصف له دواءً سرعان من بأن أثره ، وأدهش الأطباء ، فبعثت أم المتوكل مبلغ ألف دينار هدية ، فوزعها الإمام على المحتاجين


دخل " يونس النقّاش " على الإمام وهو يرتجف خوفاً ، وبادر الإمامَ قائلاً : يا سيدي جاءني رجل من القصر ومعه " فصّ فيروز " ثمين ، وطلب مني أن أنقش عليه ، فانكسر أثناء العمل وأصبح نصفين ، وسيرسل عليّ غداً ولا آمن أن يبطش بي إذا عرف ذلك .

فطمأنه الإمام وقال : لن يصلك منه سوء ، بل سيصيبك خير من ذلك بإذن الله .
وفي اليوم التالي جاء حاجب الخليفة قائلاً : لقد غيّرت رأيي فلو شطرته نصفين ، وسأضاعف لك الأجر .
تظاهر " النقاش " بالتفكير ، وقلبه يطير فرحاً وقال : حسناً ، سأجهد نفسي في ذلك .
شكر الحاجبُ النقاشَ ومضى لشأنه ، فيما انطلق النقاش إلى منزل الإمام ليقدم له شكره .
وقال له الإمام : لقد دعوت الله أن يريك خيره ويحميك من شرّه .


دلجویی و دعا برای دوستان
یکی از شیعیان آن حضرت به نام ابوموسی می گوید: «روزی به محضر امام هادی علیه السلام رفتم و عرض کردم: ای آقای من! این شخص (متوکّل عباسی) فقط از این جهت که اطّلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، مرا طرد کرده و شهریّه ی مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانده است. اگر شما در این مورد ترحّم و تفضّل فرمائید و سفارشی کنید، او سخن شما را می پذیرد. شایسته است لطف کنید و با درخواست از متوکّل کار مرا سامان بخشید.

امام فرمود:, ناراحت نباش. به خواست خدا کارت سامان می یابد.، ابوموسی می گوید: آن روز شب شد، در همان شب، چند نفر از فرستاده های متوکّل به درِ خانه ام آمدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون آمدم. دیدم فتح بن خاقان (وزیر متوکّل) در کنار در ایستاده است، به من گفت: چه شده که این مرد (متوکّل) مرا امشب به زحمت انداخته و برای احضار تو، مرا به این جا فرستاده است؟

ابو موسی می گوید: (همراه فتح بن خاقان) به خانه متوکّل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، رو به من کرد و گفت:, ای موسی! ما از تو غافل شدیم. و تو هم ما را از یاد بردی، تو چه طلبی از ما داری؟،

گفتم:, صله ی فلانی و فلان شهریّه و فلان مبلغ و ... .،

متوکّل دستور داد دو برابر همه ی این مطالبات را به من دادند، تعجّب کردم، به فتح بن خاقان گفتم:, آیا امام هادی علیه السلام به این جا آمد؟، گفت:, نه... .،

ابو موسی می گوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادی علیه السلام رفتم، آن حضرت تا چهره ی مرا دید فرمود:, از چهره ات پیدا است که راضی و شادمان هستی.،

عرض کردم: آری ای آقای من! به برکت الطاف وعنایات شما.

ولی به من گفتند که شما نزد متوکّل نرفته ای و از او درخواست و سفارشی در مورد من ننموده ای.

امام هادی علیه السلام فرمود:, خداوند متعال می داند که ما در نیازها جز به ذات پاکش به هیچ کس پناه نمی بریم و در گرفتاری ها تنها به خدا توکّل می کنیم، هرگاه از درگاه او درخواستی کنیم، اجابت می کند. می ترسیم از این که به غیر او متوجّه شویم، خداوند توجّه و عنایتش را از ما برگرداند.،

عرض کردم:, فتح بن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا کنم برایش دعا کنی.،

امام هادی علیه السلام فرمود:, فتح در ظاهر با ما دوستی می کند ولی در باطن از ما دوری می نماید. استجابت دعا در مورد کسی رخ می دهد که شایستگی آن را داشته باشد... .»(17)

کنید.

امام علیه السلام فرمود:, چه شده؟،

یونس:, آماده مرگ شده ام.،

امام هادی علیه السلام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود:, چرا ای یونس؟،

یونس:, موسی بن بغا (سرلشگر متوکّل) نگین گران قیمتی را به من داده تا روی آن نقّاشی کنم، نگین در دستم شکست و دو نیمه شد، فردا وقت برگرداندن آن است، اگر موسی ببیند، این نگین گران قیمت را شکسته ام، یا دستور می دهد، هزار تازیانه به من بزنند، یا مرا می کشد، امام هادی علیه السلام فرمود:, به خانه ات برو، تا فردا هیچ حادثه ای جز خیر پدید نمی آید.،

یونس که بسیار مضطرب بود به خانه اش بازگشت و آن شب را با هزار زحمت و رنج به سر آورد. صبح زود با پریشانی و نگرانی شدید دوباره به محضر امام هادی علیه السلام آمد و عرض کرد: ,فرستاده ی موسی آمده و نگین را از من می طلبد، چه کنم؟،

حضرت فرمود:, برو به خانه ی موسی، جز خیر چیزی نخواهی دید.،

یونس:, ای آقای من! به موسی چه بگویم؟،


امام هادی علیه السلام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود:, نزد موسی برو و آنچه را گفت، بشنو و آن جز خیر نمی باشد.،

یونس به خانه ی موسی رفت. پس از آن شادمان و خندان نزد امام هادی علیه السلام بازگشت، و به امام علیه السلام عرض کرد: ای آقای من! نزد موسی رفتم، به من گفت:, دختران کوچکم در مورد این نگین با هم دعوا دارند، این نگین را دو نیمه کن که به هر کدام از دو دخترم، یکی از آن ها برسد، اگر چنین کنی تو را از مال دنیا بی نیاز می سازم.،

امام هادی علیه السلام از این که یکی از شیعیان با الطاف خفیّه ی الهی نجات یافت، حمد و سپاس الهی گفت و عرض کرد:

,«اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ اِذْ جَعَلْتَنا مِمَّنْ یَحْمَدُکَ حَقّا؛، خدایا! حمد و سپاس مخصوص تو است که ما را به گونه ای قرار دادی که به حقّ تو را بستاییم.»(18)

شد و گفت:

,«فرزندم به جرم دوستی شما دستگیر شده و همین امشت او را می کشند.، امام علیه السلام فرمود:, چه می خواهی؟، گفت:, آنچه پدر و مادر نسبت به فرزندشان آرزو دارند.، امام علیه السلام با خونسردی فرمود:, بیمناک مباش! فرزندت فردا خواهد آمد...، با دعای امام علیه السلام و امدادهای الهی، روز بعد فرزندش آزاد شد و نزد پدر بازگشت.»(19)


كان " ابن السكيت " عالماً كبيراً ، قال " أبو العباس المبرّد " ما رأيت للبغداديين كتاباً أحسن من كتاب " ابن السكيت في المنطق " .

طلب المتوكل من ابن السكيت أن يشرف على تربية ولديه : " المعتز " و " المؤيد".
فسأله ذات يوم : أيهما احب إليك ؛ ابناي هذان أم الحسن والحسين فقال العالم بشجاعة : والله إن قنبراً خادم علي بن أبي طالب خير منك ومن ولديك .
فوجئ المتوكل بجواب ابن السكيت واستشاط غضباً وأمر جلاوزته من الأتراك أن يستلّوا لسانه من قفاه ؛ فمضى إلى ربّه شهيداً .
لقد قال سيدنا محمد ( صلى الله عليه وآله ) : سيد الشهداء حمزة ورجل قال كلمة عند سلطان جائر


اصحاب و ياران امام دهم (ع )
در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايی چون " علی بن جعفر ميناوي " که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وی پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود ... "


http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/4332/28370
الرجوع الى أعلى الصفحة اذهب الى الأسفل
https://duahadith.forumarabia.com
 
امام علی النقی علیه السلام
الرجوع الى أعلى الصفحة 
صفحة 1 من اصل 1
 مواضيع مماثلة
-
» اقوال حضرت امام علی النقی الهادي علیہ السلام
» احادیث امام حسن علیه السلام
» امیرالمومنین امام علی علیه السلام
» احادیث امام حسین علیه السلام
» حضرت امام رضا علیہ السلام کی خدمت میں دعبل

صلاحيات هذا المنتدى:لاتستطيع الرد على المواضيع في هذا المنتدى
اهل البيت :: الفئة الأولى :: quran dua hadith in urdu باللغة الباكستان :: خطب-
انتقل الى: